سلامت نیوز:تهران ابرشهری ناموزون در اجزا و ارکانش است که بیهیچ تعارفی، هیچ تناسبی به لحاظ شهری، ساختوساز، تقسیم جامعه انسانی، ملاکهای قومی و امور فرهنگی در آن دیده نمیشود. تهران نمونه منحصربهفرد از شهری است که در توسعه و شکلپذیری آن هیچ ملاک رسمی و مصوبی در جریان نبوده و نظارت کلانی نیز بر چگونگی شکل و رشد آن صورت نگرفته است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از جهان صنعت ،اینچنین است که تهران ساخته شده، به حیات خود ادامه داده و پس از هر تغییر شکل یا ابداعی در ساختارهای شهرنشینی آن، اتفاقات رخ داده تبدیل به قاعده شده و در مقام ساختار مصوب اجرایی پذیرفته شده است. اینگونه است که مکانهایی که تا چهار، پنج دهه گذشته حاشیه شهری به حساب میآمدند و حلبیآباد یا خارج از محدوده خطاب میشدند، امروز بخشی از مدنیت به اصطلاح باکلاس و شهرنشینی با امکانات تهران را شکل داده است یا برای خود لقب منطقهای از مناطق تهران را گرفته، آب و گاز و برق دارد و از امکانات شهری و رفاهی چیزی کم نداشته و ندارد. از سوی دیگر تمام مناطقی که روزی جزو فضای سبز ارزشمند تهران محسوب میشدند و به اصطلاح از مناطق خوشآب و هوا و متناسب با محیطزیست ارزشمند پایتخت بودند، امروز شاهد بالا رفتن برجهای سربهفلک کشیدهای در آن مناطق هستیم که از تعداد افراد و انسانهای ساکنش، خودروهای مختلف و متنوع عرضاندام میکنند و چهبسا تنهایی و غربت انسان تهراننشین را حیوانات خانگی پر کردهاند؛ تهرانی که روزهای پرصلابتی را در گذر عمر و زمان خود داشته و دارد. هنوز هستند پیرمردها و پیرزنانی که تصاویر گنگ و مبهمی از آن مدنیت متکامل و واقعی و خاص دارند و بر پایه آن میتوان تصور کرد که تهران چه بوده و حالا چه شده است.
از این موارد که بگذریم و بنا را بر بیان حرفهای نوستالژیک نگذاریم، باید بدون هیچ پیشفرضی بگوییم که تهران در تعریف امروزی خودش عبارت است از ابرشهری نامتوازن که خودش بزرگترین تهدید و خطر برای خودش است.
بر این مبنا نیز بیهیچ اغراق و تفصیلی باید عنوان کرد که تهران شهری بدون حامی است؛ شهری که به محض وقوع حادثهای چنان در خود میپیچد که فرصت هیچ کمک و نجاتی را نه به خود و نه به ساکنانش نمیدهد. این یکی از آلودهترین شهرهای جهان، یکی از گرانترین و سختترین شهرهای جهان برای زندگی و نیز یکی از شلوغترین پایتختهای جهان است که وسعتش با بسیاری از کشورهای قابل ملاحظه و جدی دنیا برابری میکند؛ شهری که درگیر چنان تناقضها و مشکلاتی است که حتی به فکر اکثر قریب به اتفاق مردم ساکن این شهر نیز خطور نمیکند و تنها برخی از متولیان و دستاندرکاران شهری این کلانشهر هستند که میدانند چه دیو بزرگ و سرکشی را مدیریت میکنند و آن را آرام نگه داشتهاند. همه این توصیفات در حق تهران بیدلیل و بیپایه نیست و کافی است که برای هرکدام از مدعیات بنای بررسی و تحلیل گذاشته شود تا به عمق بحرانها و مشکلات این شهر پی برده شود.
اما مشکلات اگرچه واژهای کلیشهای و پیشپا افتاده برای بیان معضلات و بحرانهای شهری تهران به حساب میآید، اما واژهای بهتر یا مصطلحتر که بتواند بیانگر حجم قابل توجه امور ناموزون در این شهر باشد به واقع وجود ندارد و به این معنا به نظر میرسد واژههایی از این دست نیز هنوز قابلیتهای ارزشمندی ندارند که بتوان از آنها در چنین شرایطی استفاده کرد. از این رو بنا بحث معناشناسی یا در واقع بررسی تهران بیش از آنکه بخواهیم یا بتوانیم به کنه مشکلات و معضلاتش وارد شویم و از میان آنها چند نمونه اساسی را مورد آسیبشناسی قرار دهیم، باید به این مهم توجه داشته باشیم که بیهیچ اغراقی در حال حاضر در میان بزرگترین مشکلات و معضلات موجود برای شهر تهران مشکلات مدیریتی و نبود خرد متناسب با اداره این کلانشهر از اصلیترین و ابتداییترین مشکلات تهران به حساب میآید. مدیران شهری این کلانشهر پیش از آنکه بخواهند یا بتوانند چنین شهری را اداره یا مدیریت کنند، هیچ شناخت صحیحی از شهر و شهرشناسی ندارند و به پیروی از آن در اداره کلانشهری مانند تهران ما با حجم کثیری از تناقضات و نابخردیها مواجه هستیم.
دلیل توجه به معضلات تهران و آسیبشناسی آن در این نوشتار نیز دقیقا به دلیل بروز تناقضات عجیب در کلام مدیران شهری تهران است تا چه رسد به آنکه بنا بر اجرایی شدن اقداماتی باشد تا این شهر را از گزند معضلات در امان نگه دارند. برای نمونه اگر مهاجرت بدون برنامه و بیحساب و کتاب از اقصینقاط کشور به تهران در نیمقرن اخیر و بالاخص در سه دهه گذشته را ملاکی برای بروز اغلب مشکلات و بحرانهای زیستی و معیشتی در شهر تهران بدانیم، به گفتههای رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران نعمتالله ترکی میتوان استناد کرد که چندی پیش از به صدا درآمدن زنگ خطر افزایش جمعیت در استان تهران گفته و همچنین با ذکر مناطق پرجمعیت این شهر و استان از راهکارهای موجود و در دست اجرا در راستای افزایش توانها و امکاناتی مجددا گفته است که براساس آن، زندگی برای این جمعیت کلان ساکن در این استان به سمت امر مطلوب پیش برود.
اگرچه در مقام مسوولیت و برنامهریزی ایجاد چنین امکاناتی جزو وظایف و از جمله مهمترین وظایف به حساب میآید اما واقعیت این است که در یک برنامهریزی اصولی و کلان، تمام امکانات و ابزارهای اجرایی باید صرف این مهم شود که جمعیت تهران و سپس استان تهران از حد خطر تجاوز نکند؛ امری که به هیچ عنوان در برنامهریزیهای کلان شهری و اجرایی دست کم یا دیده نمیشود یا اگر وجود داشته باشد نیز به عنوان مکانیسم اصلی کنترل یا کاهش جمعیت استان و شهر تهران به حساب نمیآید. جالب آنکه گرانیهای ناجوانمردانه اخیر و افزایش قیمت کالاها و ضروریات زندگی به طرزی باورنکردنی تبدیل به مهاجرت معکوس از تهران شده است، اما هیچکدام از اقدامات نهادهای مدنی و اجتماعی هرگز نتوانسته بودند تا این حد در راستای کاهش جمعیت پایتخت نقش ایفا کنند. هرچند این مهاجرتها مقطعی و در نوع خود ناموزون نیز تلقی میشوند و نمیتوان با رویکرد ثبات به آنها نگاه کرد. چه بسا اگرچه در کلام برخی از مسوولان در گذشته شاهد تلاش برای تحقق کنترل جمعیت در شهر تهران و مناطق تابعه بودیم، اما این روزها با کمی احتیاط در کلام، بیشتر شاهد ایجاد امکانات برای مناطق جدیدالتاسیس در استان تهران یا بخشهایی هستیم که در سالهای گذشته بیشترین میزان افزایش جمعیت را در آنها شاهد بوده و هستیم.
برای نمونه درست سه روز بعد از مصاحبهای که پیشتر از زبان رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران نقلقول کردیم، محمدحسین مقیمی استاندار تهران در مصاحبهای ضمن اذعان به مهاجرت برخی از پایتختنشینان و حوالی به شهرها و زادبومهای خودشان از امکانات به وجود آمدن کلانتریهای جدید در شهر تهران خبر داده. او همچنین با اشاره به کمبود و نواقص در زیرساختهای شهری این موضوع را عنوان کرده که در سالهای اخیر بر جمعیت حاشیهای شهر تهران اضافه نشده و در عمل بر جمعیت شهرستانهای اطراف تهران اضافه شده و مردم از استانهای دیگر به این مناطق مهاجرت میکنند. وضعیت نیز به گونهای است که افرادی از شهرستانها و استانهای دیگر به این مناطق میآیند و عدهای نیز از این مناطق به شهرهای محل سکونت گذشته خود بازمیگردند.
به راستی وضعیت تهران چرا به سمت فرآیند کاهش جمعیتی پیش نمیرود؟ چرا اصول و قوانینی که در سالهای گذشته در دست تدوین بودند تا جمعیت روستایی فعال کشور که به سمت شهرها و از همه مهمتر به سمت تهران سرازیر شده بودند را بتوان در برنامههایی منسجم و اصولی به روستاها بازگرداند تا چرخه تولید صحیح کشاورزی و حتی صنعتی- روستایی بار دیگر رونق پیدا کند، به هیچ عنوان نه اجرایی شدند و نه صدایی از وضعیت آنها به گوش میرسد؟ به معنایی دیگر آیا باید برای نجات تهران از این حجم دیوانهوار افزایش جمعیت بنای تحقق برنامههای راهگشا و اثرگذار را در اولویت قرار داد؟ یعنی اگر تهران و فکر مهار جمعیتی این کلانشهر نباشد، به هیچ عنوان طرحهای بازگشت جمعیت به شهرها و روستاهای کشور که در اسفناکترین شرایط تاریخی خود هستند، محقق نمیشود. از سوی دیگر آیا مقامات شهری پذیرفتهاند که تهران کلانشهری است که ورود و خروج از آن به قصد زندگی و یا فرار از زندگی شهری به راحتترین شکل ممکن میسر است و هیچ نظارتی بر آن اجرایی و عملی نمیشود؟ اگر چنین وضعیتی باشد که در نمود عینی دقیقا همینطور است، چگونه میتوانیم آیندهای روشن از منظر توسعه مطلوب شهری، اجتماعی و حتی محیطزیستی برای ابرشهر تهران قائل شویم؟
یک مثال نهچندان مشابه اما اثرگذار
صرفا برای آن دسته از کارشناسان و دستاندرکاران شهری که معتقدند به هیچ عنوان کنترل جمعیت کلانشهری نظیر تهران میسر نمیشود و به تعبیری محال است، لازم است مثال کشور چین و پایتخت این کشور یعنی پکن را ذکر کرد. چندین دهه است که همزمان با نظارتهای دولتی برساختار و همچنین کنترل جمعیت کشور چین، مهاجرت از سایر نقاط این کشور به پایتخت غیرممکن شده و عملا کسانی اجازه و مجوز زندگی در این شهر را دارند که دو نسل پیشتر آنها در این شهر ساکن بوده باشند و بنا به مقتضیات شغلی و یا تخصصی دولت نیاز به حضور افرادی باشد که این افراد نیز بسته به موقعیت زمانی و کاری میتوانند به پکن نقلمکان کنند و نیز چند دلیل دیگر که شرایط زندگی در این پایتخت پرجمعیتترین کشور جهان را بر اساس تصمیمات مقامات شهری و کشوری، برای افراد میسر میکند.
همپای کنترل جدی جمعیت، بیشک الزاماتی از این نوع نیز بسیار ضروری به نظر میرسد که بتوان بر مبنای آنها زندگی در شهرهای بزرگ را انسجام معنایی مبتنی بر ریختشناسی شهری داد. همین اصول نشان میدهد در یک شاکله جمعیتی دستکم پانزده برابر جمعیت کشور ما، چنین محدودیتهای منطقی اجرایی میشوند و از همه مهمتر اثرگذار نیز هستند. متولیان شهری نیز وظیفه دارند هم به فکر نجات پایتخت باشند و هم در راستای تحقق شکل جدی ضد مهاجرت با توسعه درست و برنامهدار روستاها و شهرهای دور از پایتخت گام جدی در راه توسعه متوازن جامعه روستایی و شهری ایران بردارند.
اما عملا تهران به عنوان پایتخت و کلانشهر ایرانی به هیچ عنوان نه دارای مولفههای درونی در راستای نظم و توسعه محدود و منطقی است و نه توانسته به نوبه خود شکل یک جامعه به سمت تعالی از لحاظ جامعهشناسی و توسعه معقول و منطقی را ایفا کند. هیچگونه محدودیتی در خصوص اسکان قومیتها یا افراد مهاجر از شهرها و روستاهای سراسر کشور در آن به اجرا در نمیآید و در اصطلاح کاملا مشهود به همان اندازه که یک متمول شیرازی اجازه زندگی در کلانشهر تهران را دارد، روستایی از فقر و کمبود امکانات به تنگ آمده میرجاوهای نیز اجازه حضور در تهران، بدون هیچ محدودیتی و نیز اقامت و زندگی دائمی را دارد. براین مبنا تمرکز امکانات و ثروت به طور کاملا طبیعی در تهران تحقق مییابد و به همان اندازه نیز امور ناموزونی نظیر بزهکاریهای اجتماعی، حاشیهنشینیهای نامتعادل، فقر بدون نمودار و متناسب با ساختار معیشتی و همچنین بزرگ شدن شرکتها، نهادها و ارگانهای خصوصی و حتی دولتی در این کلانشهر نیز توسعه و گسترش مییابد.
در چنین ساختار بدون قاعدهای است که احداث شش کلانتری از جمله اقدامات مهم و درخور توجه استاندار این شهر و تلاش به منظور رشد و گسترش امکانات شهری متناسب با رشد این کلانشهر از اولویتهای سازمان مدیریت و برنامهریزی قلمداد میشود. امکاناتی که به طور کاملا آشکار، نشان از واماندگی و تسلیم شدن ارگانهای دستاندرکار در برابر این حجم فزاینده جمعیتی است که در این شهر متمرکز شدهاند و به هیچ عنوان حتی با نبود بخش اعظمی از امکانات تمایلی به بازگشت به شهرهای مادری و یا حتی مهاجرت به شهرهای دیگر کشور در آیندهنگری آنها رویت نمیشود.
تهران به عنوان کلانشهر ایرانی دارای موقعیت بسیار پیچیده و عجیبی است. نه از کاهش جمعیت آن و مهاجرت ساکنان آن به دیگر شهرهای کشور میتوان خشنود شد و آن را گامی در راستای تحقق شهری معتدل و متوازن دانست و نه مهاجرت بیحساب و کتاب و بدون توازن از سرتاسر ایران به آن را میتوان سمبل عظمت و بزرگی و زیبایی آن دانست. در هر دو حالت تهران و وضعیتش نگرانکننده است. چراکه تهران شهری فاقد برنامه و بدون هیچ اصول منطقی در راستای توسعه یا کنترل توسعه است. براین مبنا وقتی که صحبت از تهران شود، طبیعی است که هر صاحب تخصصی در حوزه امور شهری به اجبار پا پس میکشد و اداره منطقی، اصولی و اثرگذار تهران را به حال خود رها میکند. اگربنا بر چنین رویکردی باشد، پس بهتر آن است که به تبعیت از قول استاندار تهران به فکر ساخت کلانتری، پاسگاههای انتظامی و لابد در آیندهای نهچندان دور به فکر ساخت زندان در این کلانشهر و توابعش باشیم و یا به قول رییس سازمان مدیریت و برنامهریزیاش در پی تدوین سندهای توسعه استانی و شهری برای استان و شهر تهران باشیم. غافل از اینکه نه تهران این شهر و منطقهای است که ما میبینیم و به اصطلاح میشناسیم و نه با این رویکرد یکطرفه و عاجز راه به شناخت درست آن میبریم.
نظر شما